خلخالیم؛ ساعد وثوقی کرکزلو / تجربه می‌گوید خلخال از دستکاری و تخلفات انتخاباتی کم مصیبت ندیده و ادامه این روند، شهرستان را به سوی نابودی پیش می‌برد. تصور کنید امسال هم تعداد آرای کاندیداها نزدیک بود و چنین اقدام خودخواهانه‌ای به چه آتش زیر خاکستری می‌توانست تبدیل شود

سال‌ها پی‌درپی درگذرند، اما...
خلخال هنوز در حصار سودجویان

خلخالیم؛ ساعد وثوقی کرکزلو/

اول:
کشور درگیر جنگی ناعادلانه بود. یک سو، نیروهای بعث بودند با تمام تجهیزات و حمایت‌هایشان و یک سو ملتی تازه انقلاب‌کرده و غارت شده، غرق در آرزوی ساختن و آباد کردن دین و دنیا. دست‌های مردم خالی بود، اما دلشان لبریز از عشق به ناموس و دین و وطن. طلایه‌داران هم جوانانی پاک‌دست و بی‌ا‌دعا. نه شب برایشان معنی داشت و نه روز. لحظه‌های‌مان پر شده بود از گوهر ناب اشک‌های مادران و هجرت ستاره‌ها. مادر دست‌هایم را گرفت و از میان جمعیت اندوه و ناله بیرون کشید. خاموش بودم اما آتشی بر دلم افتاده بود. شهید قنبر ابراهیمی هم پر کشید. مثل صدها جوان خوش قد و قامت دیگر. مادرش آرام و قرار نداشت. همسایه بودیم، اما مثل یک خانواده. دردها یکی بود و غم‌ها یکی. خیلی حیف بود شهید قنبر از میان ما برود. اما انگار آمده بود که نماند. شاید جهان ما برای نگه داشتنش چیزی کم داشت. اهالی روستا سال‌های سال در فراق جوانانش سوختند اما دم برنیاوردند. معتقد بودند و امیدوار؛ که روزی ایران همان خواهد شد که می‌خواهند و مسئولانش شب و روز در پی حل مشکلات دین و دنیای مردمانش...

دوم:
روستای کوچک ما، بعدها سه جوان خوشنام و خوش‌مرام دیگر را هم تقدیم کرد؛ شهید عیسی وثوقی، شهید اسماعیل محیطی و شهید منوچهر دست‌افشان. جنگ با تمام وجود، سایه نکبتش را بر سرتاسر ایران گسترده بود. شهر و روستا و مدرسه و مسجد در امان نبود و پیر و جوان و زن و مرد مشغول دفاعی مقدس. هر یک به شکلی، به نوعی، به طریقی که می‌توانست. هنوز تصویر گیوه‌ها و جوراب‌های رنگ و وارنگ جلوی چشمم تاب می‌خورد. تخم‌مرغ‌های رنگی، ماست و پنیر محلی، حتی قوطی کنسرو که روستاییان برای خوراک بچه‌ها خریده بودند، روانه جبهه می‌شد. مادرم می‌گفت زمستان‌های بانه و سردشت، بسیار سرد است و سوز کشنده‌ای دارد. با همان معصومیت کودکانه، قامت شهید عیسی را مجسم می‌کردم که در میان کوه‌های پربرف و سراسر سفید کردستان بالا و پایین می‌رود. موقع رفتن می‌گفت کردستان گل‌های قشنگی دارد. با گوش‌های خودم شنیدم که قول داد این بار که برگردد سبدی پر از گل برای مادرم بیاورد، اما رفت که رفت و من تا سال ها بعد منتظر گل‌هایش ماندم.

دیروز:
«خلخال در حصار کوه و سیاست». این تیتر مقاله‌ای بود در روزنامه‌ای به نام صاحب‌قلم. سال 84 بود به گمانم. موقع چاپ با اشاره سردبیر، واژه «سیاست» به «سودجویان» تغییر یافت. حالا با گذشت حدود 15سال، دیگر نه از آن صاحبان قلم خبری هست که بعدها هر یک به سمت و سویی روان شدند و نه از آن سیاست‌مردان. آن روزها، بیشتر فعالان سیاسی، راستگو بودند و آرمان‌گرا. اگر دعوایی بود سر ساختن وطن بود و روش‌های عمران و آبادانی؛ هر چند همان دعواها هم برای خلخال و مردمانش گران تمام شد و سال‌های سال خلخال و خلخالی گرفتار تسویه‌حساب‌ها و منم‌منم‌ها شده و در جا زدند. خلخال بزرگ اما به مدد تلاش گاه به گاه مردان بی‌ادعایش، از حصار کوه رها شد. حالا جاده اسالم از یک سو به آوازه افتخارآفرین مردمان سختکوش پشت دریاها تبدیل شده و خلخال- طارم- منجیل از سویی دیگر برای جوانانش امیدآفرین. جاده سرراست و مسطح فیروز از یک طرف و جاده زیبای پونل از سمت دیگر، در انتظار واریانت و تونلی است که نگرانی ماه‌های سرد و سخت را از چشم‌های مادرانش بزداید. حالا می‌توان گفت خلخال آرام‌آرام خود را از حصار کوه‌های سترگ و استوارش خارج ساخته، اما حیف که هنوز در چنبره سیاست یا همان سودجویان گرفتار است؛ کسانی که تخلفات و بی‌حرمتی‌هایشان به مردم را در روز روشن جار می‌زنند و چشم در چشم مردم، خیانت در امانت خود را دور از چشم با افتخار در رسانه‌های مجازی با غلط‌های املایی و انشایی بی‌شمار می‌نگارند...

امروز:
حالا دنیا رنگ عوض کرده. مسئولان هم. آنها که جای شهدا لم داده‌اند. حالا جایگاهی که طبق قانون، باید اجازه تخلف و آغاز زودهنگام انتخابات را به کسی یا گروهی ندهد و امانتدار رای مردم باشد، خود آغازگر تجمعات انتخاباتی آن هم با گردهم آوردن دهیاران با هزاران وعده و وعید است؟! افرادی که باید دهیاران را برای ده‌ها گرفتاری گوناگون روستاییان فرابخوانند و همراه نماینده وقت، شهر به شهر و کو به کو برای گشایش در کارها تلاش کنند، برای حفظ سمت یا ارتقای منصب خود در سال‌های آینده، در فلان مغازه به رایزنی و یارگیری مشغولند. حالا چنان قبح کارهای غیرقانونی و تخلفات اداری ریخته که اشخاص به رفتارهای فراقانونی و سوءاستفاده از جایگاهشان(له یا علیه چه کسی و چه گروهی فرقی نمی‌کند)، پشت کردن به هم‌حزبی‌هایشان و صدالبته پشت کردن به مردم ستمدیده‌ای که امید اصلاح از آنها دارند، افتخار هم می‌کنند و عجیب‌تر آن‌که از هیچ کس صدایی برنمی‌خیزد؛ نه از مدیران ارشد استان و شهرستان، نه از رسانه‌ها و فعالان مدنی و نه از ضابطان قانونی؛ و این چنین مردم روز به‌روز از مدیران فاصله می‌گیرند و از عدالت ناامید؛ چراکه هر مدیری، در هر جایی، هر کاری که باب طبعش بود، انجام می‌دهد؛ بدون توجه به قانون و حتی بدون توجه به توصیه بزرگان نظام. حالا این سوال مطرح است که با چنین مجریان انتخاباتی، می‌توان انتخابات سالم برگزار کرد؟ آیا می‌توان به کارگشایی چنین مدیرانی امیدوار بود که در شرایط سخت مردم، برای نظام جمهوری اسلامی ایران آبروداری کنند؟

این قصه سر دراز دارد...
ماجرا اما مربوط به امروز و دیروز خلخال عزیز نیست. «این قصه سر دراز دارد» و گرنه کسی نمی‌توانست چنین راحت و آسان ناگفته‌ها را بازگوید. بیش از ربع قرن است که عده‌ای در این شهرستان، کارشان شده جلسات پشت سر هم، نقشه‎‌کشی برای نفوذ به نمایندگان ادوار، نفوذ به ارکان فرمانداری و شهرداری و مدیران اجرایی و یارکشی از چپ و راست برای حفظ جایگاه و منافع خویش. برای اینان، مردم یک شعار است و آبادانی خلخال، اسم رمز سودجویی و هر کس که خلاف رویه ایشان عمل کند، به هزار انگ مبتلایش می‌کنند و سر آخر کار را به جایی می‌رسانند که یا طرف مقابل را با اختلافات فرسایشی از چشم مردم می‌اندازند و یا اگر غیربومی باشد، عطای کار در خلخال را به لقایش می‌بخشد؛ نمونه‌هایش را در سالیان گذشته فراوان داریم.
بله؛ تفاوت فاحشی است میان آن که در میانه نماز صبح به خاطر ظلم بر خود و خانواده‌اش به درگاه خدا ضجه می‌زند، با آن‌ که از جایگاه قانونی خود سوءاستفاده می‌کند و اوقات اداری خود را صرف تبلیغات انتخاباتی می‌کند(به نفع یا ضرر هر کاندیدایی باشد تفاوتی ندارد) و اعترافی صادقانه! یا هزینه‌ای آگاهانه در مسیر کسب مقامی بالاتر برای خود می‌تراشد و از «تصمیم ناگهانی خود برای حمایت از کاندیدای خاص و در پی آن، هماهنگ کردن دهیاران محترم و امور مالی! آنها؛ آن هم در گیلان!» خبر می‌دهد.

نتیجه:
از چندین سوال پشت سر هم که در ذهن رژه می‌رود می‌گذریم، اما سوال مهم از نماینده، مسئولان ارشد استان و شهرستان: حالا که از رفتار زیرمجموعه‌های خود باخبر شدید، چه می‌کنید؟ تجربه می‌گوید خلخال از دستکاری و تخلفات انتخاباتی کم مصیبت ندیده و ادامه این روند، شهرستان را به سوی نابودی پیش می‌برد. تصور کنید امسال هم تعداد آرای کاندیداها نزدیک بود و چنین اقدام خودخواهانه‌ای به چه آتش زیر خاکستری می‌توانست تبدیل شود؛ شبیه سال 79 که هنوز هم مردمان مظلوم این دیار چوب منفعت‌طلبی عده‌ای را می‌خورند. لطفا هوشیاری به خرج دهید و در دام چنین افرادی نیفتید. آن که به مردم و وجدانش پشت کند، به کار و قولش اعتمادی نیست. حالا وقت اعاده حیثیت است؛ برای انقلاب و نظام و کشور. اجرای قانون بهترین کار در برابر تخلفات است، بدون هیچ ملاحظه‌ای؛ تا روند کارها دلبخواهی پیش نرود. در غیر این صورت، معلوم نیست چند مدیر و صاحب منصب، از سال آینده، شروع به یارگیری برای کاندیداهای موردعلاقه خود خواهند کرد؟ چند نفر کار مردم را به خاطر منافع‌شان زمین خواهند گذاشت و....؟ در سال‌های گذشته ما چنین رفتارهایی را بسیار دیدیم، اما دریغ: «آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.»

حرف آخر با مدیران استانی و نظارتی است: حالا که برخورد با فساد بطور جدی آغاز شده و طبری‌ها در برابر قانون نشسته‌اند و مردم دوباره به اجرای عدالت امیدوار؛ اجازه ندهید عده‌ای فرصت‌طلب احساس کنند تیغ قانون در کشور ما کند است و جولان مگسان گرد شیرینی، هزینه‌ای برای آنان ندارد. چشم‌های نگران شهدا نظاره‌گر اعمال ماست؛ یادمان باشد روی خون شهدا پا نگذاریم.

لینک کوتاه: khalkhalim.com/d3009

 

 

اینجـــــــا تبلیغات کنید و در تمامــــــی صفحات دیده شوید

 

 

نظرات (0)

امتیاز 0 خارج از 5 بر اساس 0 رای
هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان
Rate this post:
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
برچسب ها: