اخیرا این کتاب به همراه یک CD که برگزیده ای از اشعار بهزاد رزاقی و با صدای خود شاعر است، منتشر شده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.
علاقمندان میتوانند این کتاب و CD را از کتاب و نوشت افزار فروشی آقای صادقزاده واقع در میدان آزادی خلخال تهیه نمایند.
یکی از شعرهای این مجموعه، شعریست، تحت عنوان «میتوان این باغ را آباد کرد» که آنرا تقدیم کرده است به مشهدی رحیم باغبان و همسرش گلستان از اهالی شریف روستای خمس.
میتوان این باغ را آباد کرد
تقدیم به مشهدی رحیم باغبان و همسرش گلستان 1
تا به کی جانا گرفتار غمی؟ | سالها رفتهست و باقی یک دمی |
فکر ایام پریشانی مکن | کار دل را رو به ویرانی مکن |
خویش را از ما و من خالی بکن | عمر باقیمانده را، کاری بکن |
آنچه از پی میرسد، فردا بود | باز این فردای ما، زیبا بود |
مرغ ایام از قفس بگریخته | جای پایش، بال و پرها ریخته |
میتوان، از بال و پر اندیشه ساخت | تا بر اوج فکرهای تازه تاخت |
میتوان خورشید را، مهمان نمود | تا بتابد گرمیاش بر تار و پود |
میتوان از عشق، مشعلها گرفت | تا ببینی جمله اسرار شگفت |
گرچه سیل این باغ را ویران نمود | زندگی را سر به سر، از هم زدود |
میتوان این باغ را آباد کرد | ساقهها را از ستم آزاد کرد |
میتوان پیوند زد این شاخه را | تا بچینی بارهای تازه را |
میتوان این ریشهها را زنده کرد | باغ را از گل همه آکنده کرد |
میتوان از نو، نهالی تازه کاشت | باز هم، گلهای سرخ عشق داشت |
-------------------------
1- در تابستان 1355 که همراه خانواده به زادگاهم خلخال و روستای خمس رفته بودیم، در یکی از باغهای پدری به نام اسدباغی که از آبادی به دور بود، چادر زده بودیم. هنگام غروب که در اطراف آن باغ قدم میزدم، متوجه شدم که بخشی از آن منطقه سنگ و سنگلاخ و بخش دیگر باغ است. از سر کنجکاوی موضوع را از مشهدی رحیم باغبان پرسیدم. او در جوابم گفت : « آقا، چند سال پیش سیل آمد و همهی این باغ ها را شست و با خودش برد و سنگهای این باغ را هم من با دستانم و زنم گلستان در دامنش، بردیم و کنار رودخانه ریختیم تا اینجا دوباره باغ شد.» سالها پس از آن، که دور از وطن بودم، دلم گرفته بود و همه چیز را از دست رفته می انگاشتم، به یاد آن سنگها، آن تلاشهای مشهدی رحیم ها و آن باغ افتادم ...
لینک کوتاه: khalkhalim.com/a84dc