به عشق جانبازان شیمیایی نفس می‌کشیم اما چه کسی پاسخگوی نگاه معصومانه ات خواهد بود ؟!خس خس سینه و تنگی نفس و لرزش دست و پاهایش مصاحبه ما را به یک دلنوشته تبدیل کرد.

امروز میهمان خانه‌ای بودم که در حین سادگی، قهرمانی داشت که تنها دارائی‌اش خاطرات جنگی بود که در صندوقچه دلش به ارمغان داشت.

خواستم گفتگو را شروع کنم و بخواهم که از خاطرات جنگ برایمان بگوید. با شنیدن این جمله برقی در چشمانش موج زد که گویی سالها منتظر شنیدن این حرف بود تا دوباره برگردد به دورانی که شاید هر روزش برای آنها به اندازه ده سال گذشت و شروع کرد به حرف زدن و...... تا یک خط نگفته، تنگی نفس اجازه ادامه حرفش را به او نداد آنجا بود که فهمیدم کسی جز خودت نمیتواند آخرین قدمی که برای دفاع از وطن برداشتی و خس خس سینه ات که سکوت روز و شب را می‌شکند و یادآور خاطراتی برایت میشود که دیگر قابل بازگشت نیست را درک کند.

عمو از تو چه پنهان نمیتوانم با دیدن چهره معصوم و لرزش دست و پاهایت منکر اشکهایی شوم که بی اختیار از چشمهایم سرازیر میشود

قرار بود سوژه ای باشی برای مصاحبه ولی نه تنها سوژه نشدی بلکه شدی قهرمان زندگی من اگرچه هیچ گونه مدالی بر گردنت نداری؛ تو رفتی و جنگیدی تا من بمانم ولی ما خودمان را به ندیدن زدیم.

بی تفاوت از کنارشان عبور نکنیم اینان با ارزش ترین سرمایه شهرمون هستند.

احد الله فرامرزی جانباز شیمیایی در عملیات والفجر ۸

 

مصاحبه : سیما جلیلی

انتشار: مسعود شیرعلی‌پور

 

 

 

اینجـــــــا تبلیغات کنید و در تمامــــــی صفحات دیده شوید

 

 

نظرات (0)

امتیاز 0 خارج از 5 بر اساس 0 رای
هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان
Rate this post:
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
برچسب ها: